-
بچه ها مواظب باشید
سهشنبه 24 اسفندماه سال 1389 09:13
چهارشنبه سوری امن و شادی را برایتان آرزو می کنم. مواظب خودتون باشین ترقه...نه و اینجا را هم بخوانید
-
می دونید فرق مداد ها با آدم ها چیه ؟
جمعه 13 اسفندماه سال 1389 20:05
مدادها اول بزرگند بعد کوچیک می شن. آدم ها اول کوچیکن بعد بزرگ می شن. همین
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 5 اسفندماه سال 1389 22:41
آیا اینجا را دیده اید؟ ندیده اید؟ ببینید ...
-
برف بازی
شنبه 30 بهمنماه سال 1389 22:53
۲۹ بهمن برف بارید .چه برفی !! خیلی قشنگ بود.وقتی اعلام شد که شنبه مدارس تعطیلن. با عموها رفتیم برف بازی .تا ساعت ۳ نیمه شب ما بیرون از خونه برف بازی می کردیم .به درختهایی که از سنگینی برف خم شده بودند کمک کردیم من یک درخت کاج را نجات دادم . دستهایم بوی کاج گرفت .بوی خوبی بود . کنار یک درخت شکسته ایستادیم و فاتحه...
-
من در کاکپیت
چهارشنبه 20 بهمنماه سال 1389 19:45
بالاخره تونستم کابین خلبان رو ببینم واقعا هیجان انگیز بود وقتی از تهران بر می گشتم با پروازی می اومدم که دایی علی مهندس آن بود. و اون روز بود که فهمیدم دایی چه کار سختی دارد و به کابین خلبان هم کاکپیت می گویند. چیز دیگری نفهمیدم.
-
پایتخت
دوشنبه 11 بهمنماه سال 1389 23:36
بالاخره امتحانام تموم شد. هورااااااااااااااااااااااااااا اومدم تهران. چند روزی مهمان دایی علی هستم
-
امتحان
چهارشنبه 29 دیماه سال 1389 07:38
تا یازدهم بهمن امتحان دارم
-
بالاخره برف
دوشنبه 20 دیماه سال 1389 12:59
بالاخره برف بارید . هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
-
مواظب جنگل ها باشید
شنبه 18 دیماه سال 1389 13:42
سال ۲۰۱۱ میلادی را سازمان ملل به نام سال جهانی جنگل ها نامگذاری کرده است. دیگر خود دانید.
-
آدم برفی سلام
چهارشنبه 15 دیماه سال 1389 12:37
خاله نارنج بعد از دو هفته برگشت. وقرار شد آنجا که برف زیاد است به جای من یک آدم برفی بزرگ درست کند.
-
خدا همه ی بچه ها را دوست دارد
دوشنبه 13 دیماه سال 1389 20:54
اصلا می دونید تو زندگیم از همه بیشتر چه کسی را دوست دارم...؟ خدا...
-
شعار ندهید....
دوشنبه 13 دیماه سال 1389 20:49
"کتابها یادآورند! ". این شعار روز جهانی کتاب کودک در سال ۲۰۱۱ است
-
توجه توجه!
سهشنبه 30 آذرماه سال 1389 19:41
یه خبر مهم!! یه خبر مهم!! اگه گفتین کی اومده؟ خاله نارنج از سوئد برگشت هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا !!! خاله جون دوست دارم
-
چه خبر؟
سهشنبه 30 آذرماه سال 1389 19:32
فصل زمستان هم رسید . از برف و باران چه خبر؟ کسی آنها را ندیده است؟
-
آلودگی هوا
پنجشنبه 18 آذرماه سال 1389 21:36
مامان بزرگ من معلم کلاس سوم ابتدایی پسرانه است. مامان جی به دانش آموزانش گفته درباره ی آلودگیه هوا بنویسند یکی از شاگردها نوشته : خوش به حال تهرانی ها که به خاطر آلودگی هوا تعطیلن.
-
باران کجایی؟
سهشنبه 9 آذرماه سال 1389 09:19
هی بچه ها کسی بارونو ندیده؟ کسی از بارون خبر داره؟ نکنه گمشده باشه؟ دلواپس بارونم .میگم شاید اتفاقی افتاده. شاید از ما قهر کرده که نمیاد. شاید دیگه مارو دوست نداره. هر کسی زودتر بارونو دید بهش بگه ما دوستش داریم. دلمون براش تنگ شده . اگه کار بدی کردیم مارو ببخشه و زود بیاد .خیلی زود
-
طفلکی درخت ها
یکشنبه 30 آبانماه سال 1389 11:25
من خیلی ناراحتم درخت های بی گناه جنگل گلستان سوختند. راستی می دونید چند سال طول می کشه تا دوباره یک جنگل درست بشه.خیلی خیلی خیلی زیاد پس چرا مواظب درخت ها نیستین؟ مگه درختها قشنگ نیستند؟ مگه به ما کمک نمی کنند؟ دوست ندارین بارون بیاد؟ دوست ندارین برف بباره؟ دوست ندارین وقتی هوا گرمه برین زیر سایه درختها؟ طفلکی درختهای...
-
تولد خاله نارنج
دوشنبه 10 آبانماه سال 1389 19:12
خاله جون تولدت مبارک ایشالله صد سال زنده باشی.کادو برایت یک بوس آبدار می فرستم. دوست دارم عزیزم
-
ما گربه ها حق داریم...
دوشنبه 3 آبانماه سال 1389 21:13
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA ساعت سه و نیم در کلاس زبان مشغول خمیازه کشیدن بودیم که یکی از بچه ها جیغ کشید و گفت: خانوم گربه!!!!!! خانوم که فارسی صحبت کردن رو ممنوع کرده بود گفت: no farsi” و بعد که گربه رو دید بهش گفت پیشته و ما فهمیدیم که پیشته یک کلمه ی انگلیسی است گربه هم که انگلیسیش خوب بود یک...
-
ستاره کوچولو
پنجشنبه 22 مهرماه سال 1389 10:01
من امروز می خوام یک رازی را به شما بگم. من یک ستاره ی مخصوص دارم. برای من این ستاره با بقیه ستاره ها فرق داره. من هر وقت که بتونم در آسمون ببینمش ،برایش دست تکان می دم. خیلی هم دوستش دارم. مامان می گوید :هر آدمی یک ستاره داره که باید پیداش کنه. من فکر می کنم ستاره ام را پیدا کردم.اسمش هم هست ستاره کوچولو
-
میرم مدرسه
سهشنبه 13 مهرماه سال 1389 13:36
جیبام پره فندق و پسته
-
من برگشتم
سهشنبه 6 مهرماه سال 1389 11:05
چون مامان من زیاد اهل خرید و بازار نیست .ما بیشتر در جزیره زیبای کیش تفریح کردیم. و از دیدن دریای زیبای ،تمیز و خوشرنگش لذت بردیم. ساحل مرجانی زیبای کیش فوق العاده است . امیدوارم مردم قدرش را بدانند و مواظبش باشند. راستی جای همه ی شما خالی بود.
-
مسافرت
یکشنبه 28 شهریورماه سال 1389 20:31
چند روزی نیستم.میرم مسافرت
-
باران دوست دارم
پنجشنبه 25 شهریورماه سال 1389 09:28
هورا اااااااااااااااااا بالاخره باران بارید. عطر باران را دوست دارم.صدای باران را دوست دارم.باران را دوست دارم.
-
اینترنت خیلی خوبه
پنجشنبه 25 شهریورماه سال 1389 08:15
من می تونم از طریق اینترنت با خاله نارنج در ارتباط باشم. من خود خاله نارنج، خونه ،اتاق و دانشگاه و خیابونای شهرش را دیدم.یعنی همین طور که با خاله حرف می زنم خاله شهرو نشونم می ده اتاقش را نشون می ده.دیگه این طوری زیاد دلم براش تنگ نمی شه چون فکر می کنم کنارم هستش. خاله جون دوستت دارم و از صمیم قلب برات آرزوی موفقیت می...
-
ماهی سیاه کوچولو
پنجشنبه 11 شهریورماه سال 1389 11:41
دایی بزرگه به خاله نارنج میگه ماهی سیاه کوچولو. من کتاب ماهی سیاه کوچولو رو خوندم. قصه ی کودکی های مامانمه . مامانم میگه وقتی کوچیک بوده این کتابو دایی بزرگه بهش داده.ماهی سیاه کوچولو می خواد بره دنیا رو ببینه. خسته شده از بس تو ی آبگیر کوچیک مونده . حالا خاله جون تو هم برو دنیا رو ببین ولی قول بده برای ما هم تعریف...
-
برسان سلام ما را
یکشنبه 7 شهریورماه سال 1389 22:13
خاله جون به شکوفه ها،به باران برسان سلام ما را
-
دلم تنگ شده....
شنبه 6 شهریورماه سال 1389 20:13
خاله نارنج رفت سوئد. من خیلی گریه کردم حالا خاله جون خوب درس بخون تا زود برگردی. راستی خاله اون بستن ساک ها و شلوغی اتاقت برای ما شده یک خاطره. خاله نارنج من به خاطر تو طلوع خورشید را دیدم؛راستی یکی از خودکارهایت را هم پیش من جا گذاشتی. دوستت دارم خـــــــاله جون
-
یادتون نره !
جمعه 5 شهریورماه سال 1389 22:32
طعم گیلاس و توت را باید از کودکان و پرندگان پرسید. "گوته"
-
خدا دوست دارد...
شنبه 16 مردادماه سال 1389 10:48
یک یادداشت روی بخچال خونه ی ما: «خدا دوست دارد من و تو بخندیم»