روز خوب سوئدی ها

سوئدی ها زمستانهای بسیار طولانی و تابستانهای خیلی کوتاه دارند.برای همین ، قدر روزهای آفتابی را می دانند.

روزهای آفتابی همه مردم از خانه بیرون می آیند و شاد و خوشحالند.

دسته عینک مادرم احتیاج به تعمیر داشت.آن را به عینک سازی بردیم وقتی میخواستیم پول بدهیم ، مرد فروشنده با لبخند گفت: وقتی آفتاب این قدر زیبا می درخشد، من نمیتوانم از شما پول بگیرم !!



موزه تاریخ طبیعی

تعداد زیادی فسیل های مختلف و اسکلت دایناسور و ماموت و اسکلت انسانهای اولیه و انواع پرندگان اولیه و حیوانات قطبی مثل پنگوئن و خرس قطبی و فُک و مراحل فعال شدن کوه آتشفشان در این موزه بود.

و البته دیدن همه اینها در موزه رایگان بود...



بالن سواری

یکی از تفریحات توریست ها در استکهلم وقتی هوا مناسب است ،بالن سواری است.




من در فنلاند

وقتی رسیدیم فنلاند ، هوا خیلی خوب بود. پایتخت اینجا هلسینکی است. تمام خیابانهای شهر سنگفرش بود.صنعت فنلاند کشتی سازی است.

وقتی برای دیدن یک کلیسای قدیمی رفته بودیم ، یک عروس و داماد هم برای عقد آمده بودند ! من این جور عروسی را در فیلم ها دیده بودم.برایم جالب بود...




کشتی سمفونی

برای رفتن به فنلاند باید با کشتی  از روی دریای بالتیک عبور می کردیم. اسم کشتی ما سمفونی بود. این کشتی ۲۰۰ متر طول و ۳۱ متر ارتفاع  و ۱۲طبقه داشت. خیابان، فروشگاه و رستوران های مختلفی در آن بود. استخر و زمین بازی،حتی آرایشگاه و عکاسی هم داشت. وقتی در خیابان آنجا  راه می رفتیم اصلا نمی فهمیدیم که در کشتی هستیم.

روی دریا که بودیم کشتی های بزرگ دیگری هم بودند که از کشور های مختلفی می آمدند.




روز پنجم

اسم محله ی قدیمی شهر Gamla Stan است که در نزدیکی مرکزشهر قرار دارد و ساختمان شهرداری-مجلس و قصر قدیمی و موزه نوبل و خیابان های قدیمی زیبایی آن جا بود.

در ضمن امروز تولد بابا بزرگم هم بود که این جا برایش جشن گرفتیم.




روز چهارم

با ماشین سوار کشتی شدیم و به جزیره ekero که شاه سوئد در آن زندگی می کند رفتیم.

جالب بود ما در حیاط کاخ قدم زدیم و از جاهای مختلف دیدن کردیم.

درحالی که شاه در کاخش بود...




من در استکهلم

من روز ۲۸\۴\۱۳۹۰ به همراه بابا بزرگ  ومامان بزرگ و مامانم برای دیدن خاله نارنج به استکهلم آمدیم.

استکهلم در واقع ترکیبی از ۳۳ جزیره  است که به وسیله پلهای  زیبایی به هم وصل می شوند.

الان هوا خوب است. مثل اول پاییز است . باران می بارد. همه جا سبزو با طراوت است.

آسمانش تمیز است شهر خیلی تمیز است. خیابان ها خلوت است و مردم آرام رانندگی می کنند کسی عجله ندارد. کسی بوق نمی زند.همه به هم لبخند می زنند. آرامش عجیبی هست.

و تنها جایی است که مادر بزرگم موقع رانندگی خاله نارنج دلواپس نیست.  جای همه خالی