من در کاکپیت

بالاخره تونستم کابین خلبان رو ببینم

واقعا هیجان انگیز بود

وقتی از تهران بر می گشتم با پروازی می اومدم که دایی علی مهندس آن بود.

و اون روز بود که فهمیدم دایی چه کار سختی دارد و به کابین خلبان هم کاکپیت می گویند. چیز دیگری نفهمیدم.




پایتخت

بالاخره امتحانام تموم شد. هورااااااااااااااااااااااااااا

اومدم تهران. 

چند روزی مهمان دایی علی هستم

امتحان

تا یازدهم بهمن امتحان دارم

بالاخره برف

بالاخره برف بارید .هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

آدم برفی سلام

خاله نارنج بعد از دو هفته برگشت.

وقرار شد آنجا که برف زیاد است به جای من یک آدم برفی بزرگ درست کند.

خدا همه ی بچه ها را دوست دارد


اصلا می دونید تو زندگیم از همه بیشتر چه کسی را دوست دارم...؟


خدا...





توجه توجه!

                          یه خبر مهم!!                                              یه خبر مهم!!


اگه گفتین کی اومده؟

خاله نارنج از سوئد برگشت

هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا !!!

خاله جون دوست دارم

چه خبر؟

فصل زمستان هم رسید . 

از برف و باران چه خبر؟ 

کسی آنها را ندیده است؟ 

آلودگی هوا

مامان بزرگ من معلم کلاس سوم ابتدایی پسرانه است.

مامان جی به دانش آموزانش گفته درباره ی آلودگیه هوا بنویسند

یکی از شاگردها نوشته : خوش به حال تهرانی ها که به خاطر آلودگی هوا تعطیلن.

باران کجایی؟

 

 

هی بچه ها کسی بارونو ندیده؟  

کسی از بارون خبر داره؟ 

نکنه گمشده باشه؟ 

دلواپس بارونم .میگم شاید اتفاقی افتاده. شاید از ما قهر کرده که نمیاد. 

شاید دیگه مارو دوست نداره. 

هر کسی زودتر بارونو دید بهش بگه ما دوستش داریم. دلمون براش تنگ شده . اگه کار بدی کردیم مارو ببخشه و زود بیاد .خیلی زود

تولد خاله نارنج

خاله جون تولدت مبارک

ایشالله صد سال زنده باشی.کادو برایت یک بوس آبدار می فرستم.



                                                 دوست دارم عزیزم

ما گربه ها حق داریم...

ساعت سه و نیم در کلاس زبان مشغول خمیازه کشیدن بودیم که یکی از بچه ها جیغ کشید و گفت:

خانوم گربه!!!!!!

خانوم که فارسی صحبت کردن رو ممنوع کرده بود گفت: no farsi”

و بعد که گربه رو دید بهش گفت پیشته و ما فهمیدیم که پیشته یک کلمه ی انگلیسی است

گربه هم که انگلیسیش خوب بود یک چیزایی دیگه ای به انگلیسی گفت و رفت

خانوم هم در ادمه داشت تاکید می کرد که به هیچ وجه نباید سر کلاس فارسی حرف بزنید.

دو دقیقه بعد همه با هم جیغ زدیم چرا که گربه هه از پنجره وارد کلاس شد که به کمک خانوم معلم از کلاس انداختیمش بیرون.چون به هر حال زبانش از همه ی ما بهتر بود.

در حال درس خوندن بودیم که جیغ کلاس بغل هم در اومد.خب بابا شاید می خواسته زبان یاد بگیره اما جیغ خود گربه هه هم در اومد.چون همه دنبالش می دویدند.خلاصه خوش گذشت.

ستاره کوچولو

من امروز می خوام یک رازی را به شما بگم. من یک ستاره ی مخصوص دارم.

برای من این ستاره با بقیه ستاره ها فرق داره. من هر وقت که بتونم در آسمون ببینمش ،برایش دست تکان می دم. خیلی هم دوستش دارم. مامان می گوید :هر آدمی یک ستاره داره که باید پیداش کنه. من فکر می کنم ستاره ام را پیدا کردم.اسمش هم هست ستاره کوچولو

من برگشتم

چون مامان من زیاد اهل خرید و بازار نیست .ما بیشتر در جزیره زیبای کیش  تفریح کردیم. و از دیدن دریای زیبای ،تمیز و خوشرنگش لذت بردیم. ساحل مرجانی زیبای کیش فوق العاده است . امیدوارم مردم قدرش را بدانند و مواظبش باشند.   

راستی جای همه ی شما خالی بود.

مسافرت

چند روزی نیستم.میرم مسافرت

باران دوست دارم

هورا اااااااااااااااااا 

بالاخره باران بارید. عطر باران را دوست دارم.صدای باران را دوست دارم.باران را دوست دارم.

ماهی سیاه کوچولو

دایی بزرگه به خاله نارنج میگه ماهی سیاه کوچولو.

من کتاب ماهی سیاه کوچولو رو خوندم. قصه ی کودکی های مامانمه .

مامانم میگه  وقتی کوچیک بوده این کتابو دایی بزرگه بهش داده.ماهی سیاه کوچولو می خواد بره دنیا رو ببینه. خسته شده از بس تو ی آبگیر کوچیک مونده .

حالا خاله جون تو هم برو دنیا رو ببین ولی قول بده برای ما هم تعریف کنی.شاید یک روز هم ما ماهی سیاه کوچولو بشیم.

برسان سلام ما را

 

خاله جون  

 

به شکوفه ها،به باران برسان سلام ما را 

دلم تنگ شده....

خاله نارنج رفت سوئد.

من خیلی گریه کردم حالا خاله جون خوب درس بخون تا زود برگردی.

راستی خاله اون بستن ساک ها و شلوغی اتاقت برای ما شده یک خاطره.

خاله نارنج من به خاطر تو طلوع خورشید را دیدم؛راستی یکی از خودکارهایت را هم پیش من جا گذاشتی.

دوستت دارم خـــــــاله جون

 

خدا دوست دارد...

  

یک یادداشت روی بخچال خونه ی ما:  

«خدا دوست دارد من و تو بخندیم»