برف بازی

۲۹ بهمن برف بارید .چه برفی !! خیلی قشنگ بود.وقتی اعلام شد که  شنبه مدارس تعطیلن. با عموها رفتیم برف بازی .تا ساعت ۳ نیمه شب ما بیرون از خونه برف بازی می کردیم .به درختهایی که از سنگینی برف خم شده بودند کمک کردیم من یک درخت کاج را نجات دادم . دستهایم بوی کاج گرفت .بوی خوبی بود . کنار یک درخت شکسته ایستادیم و فاتحه خواندیم . وبازی کردیم خیلی زیاد . از مامان سرمایی من بعید بود این طور توی برف ها می دوید و بازی می کرد.


 روز تعطیل هم با دایی حمید و شهرزاد کلی برف بازی کردیم و آدم برفی درست کردیم .دایی حمید آتیش روشن کرد و خیلی خوش گذشت.




من در کاکپیت

بالاخره تونستم کابین خلبان رو ببینم

واقعا هیجان انگیز بود

وقتی از تهران بر می گشتم با پروازی می اومدم که دایی علی مهندس آن بود.

و اون روز بود که فهمیدم دایی چه کار سختی دارد و به کابین خلبان هم کاکپیت می گویند. چیز دیگری نفهمیدم.




پایتخت

بالاخره امتحانام تموم شد. هورااااااااااااااااااااااااااا

اومدم تهران. 

چند روزی مهمان دایی علی هستم