من خیلی ناراحتم درخت های بی گناه جنگل گلستان سوختند.
راستی می دونید چند سال طول می کشه تا دوباره یک جنگل درست بشه.خیلی خیلی خیلی زیاد
پس چرا مواظب درخت ها نیستین؟
مگه درختها قشنگ نیستند؟
مگه به ما کمک نمی کنند؟
دوست ندارین بارون بیاد؟
دوست ندارین برف بباره؟
دوست ندارین وقتی هوا گرمه برین زیر سایه درختها؟
طفلکی درختهای بی زبون.
آره طفلکی درختا :(
آدم ها که بزرگ می شن خیلی چیزها رو فراموش می کنن سیب کوچولو مثل دفترهای مشقشون یا مداد های سیاه و قرمز و رنگیشون!
گاهی از دست هیچکس کمکی بر نمیاد - منم درختارو دوست دارم دایی
اگه همه مثل هلیا فکر میکردن خیلی خوب بود. منم خیلی دلم سوخت
هلیا امروز اخبار اعلام کرد آتیشو خاموش کردن. هورااااااااااااااااااااااااا. دیگه غصه نخور
چه قدر دلم برای باران تنگ شده سیب کوچولو
به بارون بگو بیاد ، دلم برای شیشه های بخار کرده تنگ شده ، به جاش منم قول می دم دیگه روی درخت ها یادگاری ، زنده باد درخت، ننویسم :)
ممنونم آرزو جون
یه دوست برام اس ام اس زد که داشته بارون میومده و آسمون گرفته بوده یه بچه کوچولو رو به اسمون گفته خدا گریه نکن همه چی درست می شه !
حالا کاش همون بچه بخدا می گفت آخدا دلمون گرفته آب کم داریم یه گم گریه کن .اخه خدا بیشتر وقتا به حرف بچه ها گوش می کند...
با دوستم هم نتونستم صحبت کنم. درخت چنار رو می گم
مثل اینکه یکی از بستگانش اونجا بوده.خیلی ناراحت بود
:(
درخت ها خیلی هم زبون دارن.
فقط آروم حرف می زنن که یا صداشون با صدای پرنده ها قاطی می شه یا با اره برقی ها.وگرنه حرف می زنن
دلم برای جنگل سوخته میسوزد
هلیا جون من ساکن گرگان هستم وقتی می رفتیم ناهار خوران«یکی از محل های نسبتا نزدیک به جنگل گلستان»دودش معلوم بود.