خاطرات یک بچه چلمن

بگذارید همین جا همین حالا تکلیفم را با شما روشن کنم این چیزی که می نویسم دفترچه خاطرات نیست شرح حال است.تازه همین هم فکر مامان بود،نه فک من!اما اگر او فکر می کند من اینجا از احساساتم می نویسم سخت در اشتباه است!

اگر قبول کردم شرح حال بنویسم،فقط به خاطر این بود که وقتی بزرگ شدم و پولدار شدم این شرح حال به دردم می خورد.

اما حالا توی مدسه بین دو تا بچه خنگ افتادم


نویسنده:جف کینی،مترجم سارا اسفندیارپور






نظرات 7 + ارسال نظر
مامانی چهارشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 10:08 ق.ظ

عزیزززززززززززززززززززززززززززم . چه قدر دوستش دارم

لی لی چهارشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 01:13 ب.ظ

سلام هلیای عزیزم. این کتابو من از دوستم امانت گرفتم تا توی وبلاگم معرفیش کنم. هنوز وقت نکردم بخونمش اما فکر کنم خیلی جالب و خنده دار باشه

محمداحمد پنج‌شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 12:34 ق.ظ

موفق باشی خانوم

شیشی -شیرین پنج‌شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 11:19 ق.ظ

من این کتاب را دارم خیلی قشنگه

نارنج جمعه 11 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 05:21 ب.ظ

این بچه چقدر چلمنه...من خیلی دوسش دارم

منم خیلی دوستش دارم

بهناز جمعه 11 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 07:09 ب.ظ

عزیزم چه عروسک نازی داری خوش به حالت

وصی وصی سه‌شنبه 22 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 07:12 ب.ظ

جوجه جیگره خیلی دوست دارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد